آروینآروین، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

آروین فرشته مهربانی

کلمات جالب

آروین از یک سالگی تقریبا خیلی از کلمات رو می گفت ولی نیاز به مترجم داشت چون غیر از من و باباش کسی نمی فهمید اون چی میگه حالا یه چند تا از کلماتشو می نویسم آشپزخونه: آگون آگونه             هلیکوپتر: هپوته پوته         آتش نشانی: اددایی و علاقه خاصی به لغت داغون داشت که مرتب می گفت قاقون عمو پویا رو هم خیلی دوست داشت و بعد از مامان بابا لغت پووا رو یاد گرفت من قربون شیرین زبونی هات برم
26 بهمن 1392

راه رفتن آروین

آروین خان ما یک ماهی بود که می ایستاد ولی پسرم چون خیلی با احتیاط بود راه نمی رفت من هم یک روز مدل آموزش دوچرخه سواری پشت لباسشو گرفتم که راه بره و وسط راه رهاش کردم و خودش ادامه داد و دیگه ننشست من و مادر بزرگش از خوشحالی جیغ میکشیدیم آروین هم که ترسیده بود زد زیر گریه و ما تازه فهمیدیم بچه بیچاره وحشت کرده. عصر که بابایی از سر کار اومد پسرم خودش رفت استقبال بابا و  قیافه بابا سروش تو اون لحظه واقعا دیدنی بود.
26 بهمن 1392

تولد یک سالگی

پسر عزیزم تولدت مبارک پسرم برای تولدش اصلا پیش مهمونها نیومد و فقط سر کابینت های آشپزخونه مادر مشغول بازی با قابلمه ها بود من هم عکسی که بشه تو وبلاگش بگذارم از تولد ندارم ولی فردای تولدش رفتیم شمال    من هم عکس مسافرتشو میگذارم ...
26 بهمن 1392

اولین دندون

پسر کوچولوی ما بعد از یک هفته تب و مریضی یه دندون در آورد البته فقط با دست احساس می شد من از خوشحالی زنگ زدم  به باباسروش و اونهم فوری خودشو رسوند خونه که دندون پسر رو ببینه
26 بهمن 1392

فرشته کوچولوی من

فرشته کوچولوی من تا سه ماهگی 12 ساعت بیدار کامل بود و 12 ساعت می خوابید البته چند بار بیدار می شد شیر می خورد و به خواب ادامه می داد ...
23 بهمن 1392